به نام خدا
سلام ... سلام به عشق یکتای خودم و سلام به همه ی دوستای خوبم ....
همنطوری که میدونید قلم مهتاب عزیزم خیلی قوی تر از منه اگه نقصی تو نوشته های من میبینید به بزرگی دلاتون ببخشید ....
میخوام از یک موضوعی براتون بگم که خیلی اذیتم میکنه که داره داغونم میکنه ....من اعتماد به نفسم خیلی کمه مهتاب خیلی کمکم میکنه که این موضوع رو تو من حل کنه اما نمیدونم چرا نمشه.....این موضوع خیلی کارای دیگه ی منو تحت تاثیر قرار داده .....میدونید من این کمبود اعتماد به نفسم رو به گردن جامعه و مقداری خانواده ام میزارم....اما چه سود .....
میخوام خیلی از حرف هارو بزنم اما نمیتونم ........
بی خیال راستی این روز ها من و مهتاب خیلی روزای خوبی داریم همنطوری که خودشم گفته براتون یه انفجار هسته ای داشتیم از هیروشیمای ژاپن بدتر....
یه جفت حلقه خریدیم که هیچکس تو دنیا نداره
... حسودیتون نشه ولی خوب نداره کسی دیگه......
در اخر این چند بیت شعر رو فقط تقدیم میکنم به مهتاب جان ....مهتاب جان بدون همیشه یه قلب کوچکی تو رو دوست داره.....
عشق فرمان داده که به تو فکر کنم
که به تو فکر کنم ....
روز ه شب زیره لبم اسم تورو ذکر کنم ....
دوستم داشته باش....دوستم داشته باش....
من به ان می عرضم که به من تکیه کنی ..گل اطمینان را تو من هدیه کنی ...
تو به من هدیه کنی ....
می دونی که دوستت دارم پس بیخودی اینجوری نکن